تاریخ جدید، گذشته و آینده
مترجم: دکتر سهیلا ترابی فارسانی (1)
از سویی، تاریخ اقتصادی نیز به دو بخش قدیم و جدید تقسیم شد. تاریخ جدید اقتصادی در دهههای 1950 و 1960 میلادی ( که اکنون به سالهای میانه عمر خود رسیده، اگر قدیمیتر نباشد.)، اکنون بیش از آن شناخته شده است که در این جا نیازی به بحث دربارهی آن باشد. (3) علاوه بر این، دل مشغولی مورخان اقتصادی از مسأله تولید به مصرف تغییر یافته است، دگرگونیای که جدا کردن تاریخ اقتصادی از تاریخ اجتماعی و فرهنگی را دشوار میسازد. تاریخ مدیریت به تازگی مورد توجه قرار گرفته است، ولی اگر نتواند مرز میان تاریخ اقتصادی و تاریخ اداری را از میان بردارد، مبهم خواهد بود. حوزه تخصصی دیگر، تاریخ تبلیغات است که هم تاریخ اقتصادی و هم تاریخ ارتباطات را دربرمیگیرد. امروزه صرف هویت تاریخ اقتصادی در معرض این خطر قرار دارد که در تاریخ محیط زیست یا تاریخ زیست محیطیای که حیطهای جدید و جاه طلب است، مستحیل شود.
تاریخ سیاسی نیز نه تنها به مکتبهای « تاریخ از بالا » و « تاریخ از پایین » تقسیم شده است، بلکه میان مورخانی که دغدغهشان مراکز دولتی و مورخانی است که به تاریخ توده مردم علاقهمندند نیز تفکیک قائل است. قلمرو امر سیاسی نیز گسترش یافته است، به این مفهوم که مورخان ( در پیروی از نظریه پردازانی همچون میشل فوکو ) بیش از پیش گرایش به آن مییابند که مبارزه برای کسب قدرت در کارخانه، مدرسه و یا حتی خانواده را به بحث بگذارند. با این حال، بهای چنین گسترشی نوعی بحران هویت است. اگر به راستی سیاست در همه جا حاضر است، دیگر چه نیازی به تاریخ سیاسی وجود دارد؟ (4) مورخان فرهنگی نیز هنگامی که از تعریف محدود اما دقیق فرهنگ از نظر هنر، ادبیات، موسیقی و غیره دست میکشند و به تعریف مردم شناختی فرهنگ روی میآورند، با معضل مشابهی مواجه هستند.
در این جهان گسترشیافته و از هم گسیخته، بیش از پیش، نیاز به راهیابی احساس میشود. این تاریخ به اصطلاح جدید چیست؟ تا چه اندازه جدید است؟ آیا موقت است یا روندی درازمدت؟ آیا قادر است - یا لازم است - که جایگزین تاریخ سنتی شود یا اینکه این دو رقیب میتوانند در صلح و صفا در کنار یکدیگر همزیستی کنند؟
این مجموعه برای پاسخ دادن به این پرسشها تدوین شده است. اگر به بررسی جامع گونههای تاریخ معاصر میپرداختیم، ناگزیر به بررسی سطحی آنها بودیم. به این دلیل، تصمیم بر آن شد که توجه به فرد را به چند جنبش نسبتاً تازه معطوف کنیم. (5) مقالههایی که دربارهی این جنبشها نوشته شدهاند هر چند به طور ضمنی به مسائل بنیادین مشابهی پرداختهاند، اما شاید مواجهه با این مسائل در همان آغاز کار و قرار دادن آنها در بافتی از دگرگونیهای درازمدت در تاریخ نگاری مفید باشد.
تاریخ جدید چیست؟
عبارت « تاریخ جدید » در فرانسه به خوبی شناخته شده است. La nouvelle historie عنوان مجموعه مقالاتی است که به کوشش کارشناس برجسته فرانسوی قرون وسطی به نام ژاک لوگوف (6) منتشر شده است. لوگوف همچنین در ویرایش یک مجموعه مقالات سه جلدی حجیم شرکت داشته است که در آن به « مسائل جدید »، « روشهای جدید » و « موضوعهای جدید » پرداخته شده است. (7) در این موارد مشخص است که تاریخ جدید چیست: تاریخی است که « ساخت فرانسه » است، یعنی همان کشوری که زادگاه ابهام جدید (La nouvelle vague) و رمان جدید بود، دیگر از آشپزی جدید ذکری به میان نمیآوریم. به طور دقیقتر تاریخی است که با آن چه اصطلاحاً از آن با عنوان مکتب آنال یاد میشود مرتبط است. همان مکتبی که نشریه آنال: اقتصاد، جامعه و تمدن را به وجود آورد.این تاریخ جدید چیست؟ به دست دادن تعریفی دقیق کاری آسان نیست؛ این جنبش تنها در آنچه که با آن مخالف است وحدت مییابد و آن چه در پی میآید، تنوع رویکردهای نو را نشان میدهد. از این رو، دشوار میتوان بیش از توصیفی مبهم چیز دیگری ارائه کرد و تنها به همین بسنده میکنیم که تاریخ جدید را به عنوان تاریخ جامع (8) یا تاریخ ساختاری (9) مشخص کنیم. از این رو شاید این شیوه از متألهان قرون وسطی تقلید شود که هنگامی که با مسأله تعریف خود روبه رو میشدند، شیوهی سلبی را ترجیح میدادند، یا به عبارت دیگر ما نیز برای تعریف تاریخ جدید به آن چه که نیست و آن چه معتقدان به آن با آن مخالفت میورزند، تمسک میجوییم.
تاریخ جدید، تاریخی است که در واکنشی عامدانه بر ضد « پارادایم » سنتی نوشته شده است، پارادایم همان اصطلاح مفید، ولو، غیردقیقی است که مورخ علم، توماس کوهن (10) وضع کرده است. (11) این پارادایم سنتی را میتوان به سهولت به عنوان « تاریخ رانکهای » توصیف کرد. « تاریخ رانکهای » به نام مورخ بزرگ آلمانی فون رانکه (12) (1886-1795 م ) نامگذاری شده است. هر چند خود او کمتر از پیروانش به چارچوب این نوع از تاریخ پایبند بود. علاوه بر این، شاید بتوان این پارادایم را دیدگاهی متعارف از تاریخ نیز نامید. این نام گذاری برای پارادایم سنتی نیست؛ بلکه از آن بابت است که نشان داده شود اغلب چنین فرض شده است که یگانه شیوه تاریخ نگاری است و نه اینکه یکی از چند رویکرد محتمل به گذشته تاریخی. برای ساده کردن و روشن ساختن مطلب، تضاد میان تاریخ جدید و قدیم را میتوان در هفت نکته زیر جمع بندی کرد:
1- بر اساس پارادایم سنتی، دغدغه تاریخ اساساً سیاست است. بنا به گفته سرجان سیلی (13) استاد تاریخ دانشگاه کمبریج که دورهی ویکتوریایی علاقه دارد: « تاریخ، سیاست گذشته و سیاست، تاریخ زمان حال است. » فرض میشود که دغدغه سیاست اساساً دولت است؛ یا به عبارت دیگر حیطه آن بیشتر ملی و بین المللی است تا محلی. با این حال قطعاً شامل تاریخ کلیسا هم چون یک نهاد نیز میشود و علاوه بر آن جنگ را نیز که به تعبیر نظریه پرداز نظامی کارل فون کلاسوتیس (14) همان « تداوم سیاست با ابزارهای دیگر » است، دربرمیگیرد. گو این که انواع دیگر تاریخ - برای نمونه تاریخ هنر، یا تاریخ علم - نیز به کلی از پارادایم سنتی طرد نشده بود، با این حال به این تعبیر که هم چون علائق حاشیهای مورخان « واقعی » به شمار میرفتند، ناچیز شمرده میشدند.
از سوی دیگر، تاریخ جدید تقریباً به همه فعالیت بشری میپردازد. چنان که جی. بی. اس.هالدن (15) یکی از دانشمندان نامور نوشت « هر چیزی تاریخ دارد. » این امر به معنای آن است هر چیزی گذشتهای دارد که به طور اصولی میتوان آن را بازسازی کرد و به چیزهای دیگر گذشته پیوند زد. (16) از این جا است که شعار « تاریخ جامع » برای مورخان مکتب آنال بسیار محبوب بود. نیمه اول قرن بیستم شاهد اوج گرفتن تاریخ اندیشهها بود. در سی سال گذشته، شاهد تاریخ نگاریهای چشم گیری در خصوص موضوعاتی بودهایم که پیش از آن تصور نمیرفت مورد توجه علم تاریخ قرار بگیرند، از آن جمله کودکی، مرگ، جنون، آب و هوا، بو، ناپاکیزگی و پاکیزگی، ادا و اطوار (17)، تن آدمی، زنانگی، (18) مطالعه، (19)، سخن گفتن و حتی سکوت. (20) آن چه در گذشته غیر قابل تغییر انگاشته میشد، اکنون به عنوان « ساختاری فرهنگی » به شمار میرود که تابعی است از متغیرهایی در زمان و مکان.
بیتردید نسبیگرایی فرهنگی که در این جا به طور تلویحی وجود دارد، سزاوار آن است که مورد تأکید قرار گیرد. این عقیده که واقعیت به صورت فرهنگی یا اجتماعی شکل میگیرد، بنیان فلسفی تاریخ جدید است. این امر که این عقیده یا فرضیه وجه اشتراک بسیاری از مورخان اجتماعی و مردم شناسان اجتماعی است به توضیح هم گرایی میان این دو رشته علمی که اخیراً اتفاق افتاده است، کمک میکند. (21) هم چنین نسبیگرایی را در تمایز سنتی بین آن چه در تاریخ جنبهی اصلی و فرعی دارد، به تدریج کاهش میدهد.
2- دوم اینکه مورخان سنتی فکر میکنند تاریخ اساساً شرح حوادث است. در حالی که تاریخ جدید بیشتر به تحلیل ساختارها میپردازد. یکی از مشهورترین کتابهای تاریخی زمان ما، مدیترانهای اثر فرناند برودل (22) است که تاریخ رویدادها را به عنوان چیزی که بیش از کف روی امواج تاریخ نیست، طرد میکند. (23) بنا به نظر برودل، دگرگونیهای اقتصادی و اجتماعی در درازمدت و تغییرات جغرافیایی - تاریخی در دورانی بسیار طولانی چیزی است که به واقع مهم است.
هر چند اخیراً نوعی واکنش در مقابل این دیدگاه به وجود آمده است و دیگر رویدادها را به همان سهولتی که پیش از آن معمول بود، طرد نمیکنند. با این حال تاریخ ساختارهای متنوع هم چنان مهم انگاشته میشود.
3- تاریخ سنتی دیدگاهی از بالا عرضه میکند، به این تعبیر که همواره کانون توجه آن به کارهای برجسته مردان بزرگ، دولت مردان، سران نظامی و گاه روحانیان معطوف است و به بقیه نوع بشر نقش ناچیزی در صحنه تاریخ میدهد. وجود این قاعده با واکنشی آشکار میشود که هرگاه از آن قاعده تخطی شود، رخ مینماید. هنگامیکه نویسنده بزرگ روس، الکساندر پوشکین، (24) روایتی از شورش دهقانی و رهبر آن پوگاچف (25) را میپرداخت، تزار نیکلا دربارهی او گفت « مردی از این قماش از تاریخ بیخبر است. » در دهه 1950 میلادی، هنگامی که یک مورخ بریتانیایی رسالهای در مورد جنبش مردم در انقلاب فرانسه نگاشت. یکی از اساتید داور از او پرسید:
« چرا با پرداختن به این اراذل و اوباش به خودت زحمت میدهی؟ » (26)
از طرف دیگر، (27) شماری از مورخان جدید دغدغه « تاریخ از پایین » را دارند، که به عبارت دیگر همان پرداختن به دیدگاههای مردم عادی و تجربه آنان از دگرگونی اجتماعی است. تاریخ فرهنگ عامه توجه بسیاری را برانگیخته است و مورخان نهادهای دینی بررسی تاریخ این نهادها را از پایین و بالا آغاز کردهاند. (28) مورخان اندیشه نیز توجه خود را از کتابهای بزرگیا اندیشههای بزرگ - که برای آنان ما به ازای مردان بزرگ است - برگفتهاند و به تاریخ اذهان جمعی یا تاریخ گفتمانها یا « زبانها » معطوف کردهاند، از آن جمله است زبان مدرسی گری (29) ویا زبان قوانین عرفی. (30)
4- براساس پارادایم سنتی، تاریخ باید به اسناد مبتنی باشد. یکی از بزرگترین دستاوردهای فون رانکه این بود که محدودیتهای منابع روایی را - اجازه دهید آنها را وقایع نامهها بنامیم - آشکار ساخت و نیز اینکه بر ضرورت اتکای تاریخ کتبی براساس اسناد رسمیکه دولتها آنها را تهیه و در بایگانیها حفظ میکردند، را آشکار ساخت. در هر حال این دستاورد به بهای غفلت از انواع دیگر مدارک و شواهد انجامید. دوران پیش از اختراع خط، هم چون « ماقبل تاریخ » زرد میشد. با این حال جنبش « تاریخ از پایین » به نوبه خود محدودیتهای این نوع از اسناد را آشکار ساخت.
اسناد رسمی معمولاً دیدگاه رسمی را بیان میکنند. برای بازسازی رویکرد مرتدان و شورشیان لازم است که اسناد رسمی با انواع دیگری از منابع تکمیل شود.
به هر حال، اگر مورخان کنونی در قیاس با مورخان پیشین، به انواع بیشتری از فعالیتهای آدمی میپردازند پس ناگزیر باید شواهد بیشتری را هم بررسی کنند. برخی از این شواهد بصری و برخی شفاهی است. (31) علاوه بر آن، اسناد آماری نیز در دست است: ارقام تجارت، جمعیت، رأی گیری و امثال آن. اوج تاریخ کمی شاید در دهههای 1950 و 1960 میلادی بود، یعنی زمانی که برخی از مورخان پرشور مدعی بودند که صرفاً روشهای کمی قابل اعتماد است. در مقابل این نظر و تا اندازهای در مقابل روشهای آن، واکنشی درگرفت؛ اما با این وصف علاقه به نوعی تاریخ کمی معتدل هم چنان گسترش یافت. برای مثال در بریتانیا، انجمنی برای تاریخ و سنجش کامپیوتری آن در سال 1987 میلادی تأسیس یافت.
5- بر اساس پارادایم سنتی، کالینگ وود، (32) فیلسوف و مورخ آن را به گونهای ماندگار و با فصاحت بیان کرد، « هنگامیکه مورخی میپرسد چرا بروتوس، (33) سزار را با خنجر زخمی کرد؟ » مقصود او آن است که بروتوس به چه میاندیشید که وی را واداشت تصمیم بگیرد سزار را زخمی کند؟ » (34) این شیوه تبیین تاریخی از چند جهت مورد نقد مورخان متأخر قرار گرفته است. عمدتاً از آن بابت که شیوه مذکور قادر نیست به برخی از پرسشهای مورخان که اغلب در خصوص جنبشهای جمعی و نیز اعمال فردی، گرایشها و یا رویدادهاست، پاسخ بدهد.
برای مثال چرا در اسپانیای قرن شانزدهم قیمتها افزایش یافت؟ مورخان اقتصادی در پاسخ به این پرسش توافق ندارند. اما پاسخهای گوناگون آنان ( از قبیل واردات نقره، رشد جمعیت و غیره ) با الگوی کالینگ وود بسیار فاصله دارد. در پژوهش مشهور فرناند برودل در خصوص کشورهای حوزه مدیترانه در قرن شانزدهم، که نخستین بار در سال 1949 میلادی به چاپ رسید، بخش سوم و پایانی کتاب که به تاریخ رویدادها اختصاص یافته است، پرسشهایی مطرح میکند که شباهت دوری با پرسشهای کالینگ وود دارد، حتی در اینجا نویسنده نوع بسیار متفاوتی از پاسخ را ارائه میکند و برمحدودیتهای قهرمانش شاه فیلیپ دوم و نیز فقدان نفوذ شاه بر تاریخ روزگار خود تأکید میورزد. (35)
6- براساس پارادایم سنتی، تاریخ عینی است. وظیفه مورخ این است که به مخاطبان خود واقعیتها را ارائه کند یا چنان که رانکه در عبارتی که بسیار تکرار شده است، گفت: « وظیفه مورخ این است که بگوید: « وقایع در واقع چگونه اتفاق افتادهاند. » تکذیب متواضعانه رانکه را در خصوص داشتن نیات فلسفی، نسل بعدی مورخان هم چون منشوری از تعصب برای تاریخ آدمی تعبیر کرد. لرد آکتون (36) سردبیر کتاب تاریخ جدید کمبریج در نامه مشهور به گروه بین المللی همکاری کتابش که از 1902 میلادی به بعد منتشر میشد، نوشت: « شرحی که ما از جنگ واترلو به دست میدهیم باید به گونهای باشد که فرانسویان، انگلیسیها، آلمانیها و هلندیها را به یکسان خشنود سازد و خوانندگان نباید قادر باشند حدس بزنند کجا یک نویسنده قلم را به زمین گذارده و دیگری مطلب را ادامه داده است. (37)
امروزه، این آرمان غیرواقعبینانه تلقی میشود؛ اما دشوار بتوان از تعصبات برخاسته از رنگ پوست، عقیده، طبقه و جنسیت اجتناب کرد. نمیتوان از منظر خاصی به گذشته نگاه کرد. آشکارا نسبیگرایی فرهنگی به همان اندازه که در موضوعات مورد بررسی، صدق میکند، در تاریخ نگاری نیز صادق است. واقعیت به طور مستقیم در ذهن بازتاب نمییابد. ما جهان را صرفاً به واسطه شبکهای از قراردادها، الگوها و کلیشهها ادراک میکنیم. شبکهای که از فرهنگی به فرهنگ دیگر تفاوت مییابد. بیتردید در چنین وضعیتی، فهم ما از تعارضها با عرضه دیدگاههای مخالف افزون میشود که روشی بهتر از تلاشی است که آکتون برای رسیدن به اجماع به خرج میداد. آرمان تک صدایی در تاریخ را پشت سرگذاردهایم و اکنون چند صدایی (38) در تاریخ را فرا روی خود قرار دادهایم که به عنوان صداهای متنوع و مخالف تعریف شده است. (39) از این رو کاملاً مقتضی مینماید که این کتاب مجموعهای از کار جمعی باشد و نویسندگان آن به زبانهای مادری متفاوت سخن بگویند.
تاریخ مبتنی بر دیدگاههای فون رانکه، جولانگاه متخصصان بود. قرن نوزدهم میلادی زمانی بود که تاریخ تخصصی شد و گروههای تخصصی تاریخ در دانشگاهها و مجلههای تخصصی تاریخ پا به عرصه نهاد. (40) اغلب مورخان برجسته جدید نیز به طور حرفهای به تاریخ میپرداختند و تنها استثنای متمایز در این میان مرحوم فیلیپ آریس (41) بود که میل داشت از خود به عنوان « مورخ متفنن » یاد کند. راهی دیگر برای توصیف دستاوردهای گروه مکتب آنال این است که بگوییم آنان نشان دادند تاریخ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی قادر است معیارهای حرفهای و دقیقی را که رانکه برای تاریخ سیاسی تعیین کرده بود، احراز کند.
به همین ترتیب، علاقه آنها به کل ساحتهای فعالیت انسان آنان را واداشت که میان رشتهای کار کنند، به این تعبیر که از مردم شناسان اجتماعی، اقتصاددانها، منتقدان ادبی، روانشناسان، جامعه شناسان و غیر آن بیاموزند و با آنان همکاری کنند. مورخان هنر، ادبیات و علم که پیش از آن علایق خود را کم و بیش در انزوا از پیکرهی اصلی تاریخ دانان دنبال میکردند، اکنون با مورخان رشتههای دیگر تماسهای منظمتری میگیرند. علاوه بر این، جنبش تاریخ از پایین در قیاس با مورخان متخصص قدیم، شاهدی است بر ارادهی جدید در جدی گرفتن دیدگاه مردم عادی دربارهی گذشتهشان. (42) همین امر در برخی اشکال تاریخ شفاهی نیز صادق است. (43) به همین تعبیر چند صدایی جزو ضروری تاریخ جدید است.
تاریخ جدید تا چه اندازه جدید است؟
چه کسی تاریخ جدید را ابداع یا کشف کرد؟ این اصطلاح گاه در خصوص رویدادهای دهههای 1970 و 1980 میلادی به کار میرود، یعنی دورانی که واکنش بر ضد پارادایم سنتی جهانی شکل گرفت و مورخانی از ژاپن، هند، امریکای لاتین و جاهای دیگر را دربرگرفت. مقالههای این کتاب به همین دوران خاص میپردازد. با این حال آشکار است که بسیاری از دگرگونیهایی که در این دو دهه در تاریخ نگاری به وقوع پیوسته است، بخشی از گرایشی طولانیتر است.از نظر بسیاری، تاریخ جدید با لوسین فور (44) و مارک بلوخ (45) پیوند دارد که در سال 1929 برای ترویج رویکرد خود مجله آنال را تأسیس کردند و نیز در نسل بعد از آنها، تاریخ جدید با فرناند برودل (46) مرتبط میشود. به راستی دشوار خواهد بود که اهمیت جنبش احیای تاریخ را، که این مردان راهبر آن بودند، انکار کرد. به هر رو، آنان در شورش بر ضد مکتب رانکه تنها نبودند. در دهه 1930 در بریتانیاف لویس نامیر(47) و ار. اچ. تونی (48) بیان روایی رویدادها را کنار گذاردند و نوعی تاریخ ساختاری را اختیار کردند. در آلمان حدود سال 1900 میلادی، کارل لمپرشت (49) با به چالش گرفتن پارادایم سنتی، خود را در بین سایر مورخان مطرود یافت. اصطلاح تحقیرآمیز « تاریخ وقایع نگاشتی » در این زمان یعنی یک نسل پیش از برودل، بلوخ و فور رواجیافت. (50 ) این بیان کننده اندیشههای گروهی از پژوهشگران بود که پیرامون جامعه شناس بزرگ فرانسوی امیل دورکیم (51) و مجله او « آنه سوسیولوژیک » (52) گرد آمده بودند یعنی مجلهای که الهام بخش مکتب آنال بود.
حتی اصطلاح « تاریخ جدید » نیز برای خودش تاریخی دارد. سابقه نخستین کاربرد این اصطلاح، که به سال 1912 میلادی باز میگردد، هنگامی که پژوهشگر آمریکایی جیمز هاروی (53) رابینسون کتابی با این عنوان به چاپ رساند که محتوای آن با عنوانش هماهنگی داشت. رابینسون نوشت: « تاریخ مشتمل است بر همه آثار به جا مانده و نمونههایی از همه آن چه انسان از زمانی که بر روی زمین پایدار شد، انجام داده یا به آن اندیشیده است. » به بیان دیگر، وی به تاریخ جامعه اعتقاد داشت. براساس نقل قول دیگری از رابینسون، تا آن جا که به روش مرتبط میشود، « تاریخ جدید از همه یافتههای مربوط به نوع بشر که مردم شناسان، اقتصاددانان، روانشناسان و جامعه شناسان به دست آوردهاند، استفاده میکند. » (54) در آن روزگار، جنبش تاریخ جدید در ایالات متحده چندان رواج نیافت، اما این اواخر آمریکاییها شور و شوق بیشتری از خود نشان میدهند، زیرا اگر این پیش زمینه محلی را به خاطر داشته باشیم، میتوان گفت که اکنون مکتب آنال بهتر فهمیده شده است.
دلیل قانع کنندهای برای اینکه سابقه تاریخ جدید را به سال 1912 یا حتی 1900 میلادی برسانیم، در دست نیست. اخیراً استدلال شده است که جایگزینی تاریخ قدیم با تاریخ جدید ( که سبقهای عینیتر و کمتر ادبی دارد ) مضمونی مکرر در تاریخِ تاریخ نگاری است. (55) مدعایی از این دست، توسط مکتب رانکه در قرون نوزدهم مطرح شد و نیز توسط پژوهشگر بزرگ بندیکتی، جین مابیلن (56) که روشهای جدید نقد منابع را در قرن هفدهم تدوین کرد و نیز توسط پولیبیوس (57) مورخ یونانی که یکصد و پنجاه سال پیش از میلاد مسیح برخی از همکاران مورخ خود را به عنوان خطیبانی صرف، به باد انتقاد گرفت. دست کم در مورد اول، مدعای نوآوری خودآگاهانه بود. در سال 1867 میلادی، مورخ بزرگ هلندی، رابرت فرویین (58) رسالهای با عنوان « تاریخ نگاری جدید »، در دفاع از تاریخ علمی رانکهای به چاپ رساند. (59)
کوشش برای نگارش تاریخی که از نقل صرف رویدادهای سیاسی فراتر رود، پیشینهای بسیار قدیمی دارد. در اواخر قرن نوزدهم، تاریخ اقتصادی هم چون بدیلی برای تاریخ سیاسی در آلمان، بریتانیا و دیگر کشورها رایج شد. در سال 1860، محقق سوییسی یاکوب بورکهارت، (60) پژوهشی درباره تمدن ایتالیا در دوران رنسانس به چاپ رساند که بر تاریخ فرهنگ متمرکز شده بود و به جای گزارش رویدادها، به توصیف گرایشها میپرداخت. جامعه شناسان قرن نوزدهم از قبیل آگوست کنت، (61) هربرت اسپنسر. (62) به تاریخ بسیار علاقه داشتند؛ ولی مورخان حرفهای را تحقیر میکردند؛ آنها نه به روند حوادث که به ساختارها علاقه نشان میدادند و تاریخ جدید دینی به آنها دارد که اغلب حق آن گذارده نمیشود.
آنان نیز به نوبه خود مدیون پیشینیان خود، مورخان عصر روشنگری از جمله ولتر، گیبون ( علی رغم نظری که پیشتر نقل کردم )، رابرتسون، ویکو، موزر و دیگران بودند که اغلب به آن اذعان نداشتند. در قرن هیجدهم، جنبشی بین المللی برای نگارش نوعی تاریخ که به رویدادهای نظامی و سیاسی محدود نمیشد، وجود داشت. این جنبش به قوانین، تجارت، اندیشههای یک جامعه خاص، (63) آداب و رسوم و نیز « روح حاکم بر آن عصر » میپرداخت. به خصوص در آلمان علاقه پرشوری به تاریخ جهانی وجود داشت. (64) پژوهشهایی در تاریخ زنان توسط ویلیام الکساندر اسکاتلندی (65) و کریستف ماینرز (66) استاد دانشگاه گوتینگن ( مرکز تاریخی اجتماعی جدید در اواخر قرن نوزدهم ) به چاپ رسید. (67)
به این ترتیب، در مییابیم که تاریخ جدید که در این کتاب درباره آن سخن میرود، پیشینه طولانی دارد. ( ولو آن که نیاکان این تاریخ، نوادگان خود را به رسمیت نشناسد. ) نوبودن تاریخ جدید کمتر از آن که به موجودیت آن مربوط شود به این واقعیت نظر دارد که اکنون تعداد بیشماری به آن عمل میکنند و از اینکه به حاشیه رانده و ناچیز شمرده شوند، ابا دارند.
دشواریهای تعریف
هدف این مقاله تجلیل از تاریخ جدید نیست. ( به رغم آن که نویسندگان بر این مطلب که دست کم برخی انواع تاریخ جدید نه فقط ارزشمند بلکه ضروری است، اتفاق نظر دارند. ) بلکه ارزیابی نقاط قوت و ضعف آن است. این جنبش برای دگرگونی از حس تعمیمیافتهای مبنی بر عدم تکافوی پارادایم سنتی سربرآورد. تلقی عدم تکافوی پارادایم سنتی را نمیتوان درک کرد، مگر آن که چشمانداز خود را از فن تاریخ فراتر برده و به دگرگونیهای جهان گستردهتری چشم بدوزیم. برای مثال استعمارزدایی (68) و فمینیسم دو جنبشی هستند که آشکارا بر تاریخ نگاری معاصر تأثیر بسزایی گذاردند. (69) به احتمال، در آینده جنبش محیط زیست تأثیر بسیار زیادی در روش تاریخ نگاری خواهد داشت.در واقع، جنبش محیط زیست هم اکنون نیز الهام بخش چندین پژوهش بوده است. تک نگاری مشهور برودل در مورد مدیترانه در سال 1949، به واسطه آن که بخش بزرگی از آن به محیط طبیعی - زمین و دریا، کوهستان و جزیرهها - اختصاص داده بود، توجه بسیاری را جلب کرد. با این حال امروزه تصویری که برودل از مدیترانه به دست داده بود به طور باور نکردنی ایستا به نظر میرسد؛ چرا که وی به طور جدی به روشهایی که به واسطه آن محیط زیست در اثر حضور انسان تعدیل مییابد، نپرداخته بود.
تعدادی از نویسندگان تاریخ، زیست محیطی پویاتری را به دست دادهاند. ویلیام کرونون (70) پژوهش بینظیری درباره نیواینگلند [ ایالات شمال شرقی آمریکا ] در دوران استعمار نوشته است و توجه خود را به تأثیرات ورود اروپاییان به قاره نو بر حیات گیاهی و جانوری منطقه معطوف کرده است و در این میان به نابودی سگهای آبی، خرسها، درختان سدر و کاج سفید و اهمیت رو به افزایش رمههای چهارپایان که از اروپا با خود آورده بودند، دقت کرده است. از منظری کاملاً متفاوت، آلفرد کرازبی(71) آن چه را که او « گسترش بیولوژیکی اروپا » در بین سالهای 900 تا 1900 میلادی مینامد و نیز جایگاه بیماریهای اروپایی در از میان برداشتن هر مانعی در برابر تأسیس موفقیت آمیز « اروپای جدید » از « نیواینگلند » گرفته تا نیوزیلند، به بحث میگذارد. (72)
به دلیل درونی و بیرونی غیر معقول نیست اگر از بحران در پارادایم سنتی تاریخ نگاری صحبت شود. اما با این حال پارادایم جدید نیز مشکلات خاص خود را دارد: از قبیل مسائل مربوط به تعریف، منابع، روش و تبیین. به این مسائل در فصلهای مشخصی خواهیم پرداخت. اما شاید مفید باشد به خلاصهای از همه آن مباحث در این جا اشاره کنیم.
مسائل مربوط به تعریف از آن بابت رخ مینماید که مورخان تاریخ جدید به ساحتهای ناشناختهای رانده میشوند. آنان نیز مانند کاشفان فرهنگهای دیگر با نوعی تصویر منفی از آن چه در پی آن هستند کار خود را آغاز میکنند. مورخان غربی، تاریخ شرق را متضاد با تاریخ خود ادراک کردهاند و در این بین از تفاوتهای میان خاورمیانه، خاور دور، چین و ژاپن و غیره غفلت ورزیدهاند. (73) به گفته هنک و سلینگ، (74) تاریخ جهان اغلب توسط غربیها، هم چون بررسی روابط میان غرب و بقیه دنیا نگریسته میشود و به این ترتیب از تعاملات میان آسیا و آفریقا، آسیا و آمریکا و غیره غفلت میشود. همان طور که « تاریخ از پایین » در اساس همان « تاریخ از بلایای » وارونه بود، فرهنگ « پست » نیز جایگزین فرهنگ « والا » میشد. با این حال پژوهشگران در حین مطالعات خود، بیش از پیش، از دشواریهای ذاتی این دو گانگی آگاه شدهاند.
به طور مثال، اگر فرهنگ عامه فرهنگ « عوام » است. عوام چه کسانی هستند؟ آیا آنان همه مردم هستند، تهیدستان یا چنانکه روشنفکر مارکسیست آنتونیو گرامشی (75) آنان را مینامید، طبقات « زیر سلطه » هستند؟ آیا همان بیسوادان یا جاهلان هستند؟ نمیتوان تقسیم بندیهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی موجود در یک جامعه خاص را لزوماً سازگار با هم فرض کرد. آموزش و پرورش چیست؟ آیا همان آموزشی است که در نهادهای رسمی خاصی از قبیل مدارس یا دانشگاهها ارائه میشود؟ آیا مردم عادی ناآموخته و ناپرورده هستند یا اینکه آموزش و پرورشی از گونهای دیگر مییابند که با فرهنگ نخبگان متفاوت است؟
بیتردید نمیتوان فرض کرد که همه مردم عادی تجربههای مشابهی دارند، چنان که اهمیت متمایز کردن تاریخ زنان از تاریخ مردان را جوآن اسکات (76) نشان داده است. در برخی مناطق جهان، از ایتالیا گرفته تا برزیل، تاریخ مردم اغلب « تاریخ شکست خوردگان » نامیده میشود و به این ترتیب تجربههای طبقات فرودست در غرب را با تجربههای همان طبقات در کشورهای مستعمره همگون میسازد. (77) با این حال تفاوتهای موجود میان این دو دسته از تجربهها نیز نیاز به بحث دارد.
به نظر میرسد اصطلاح « تاریخ از پایین » راه گریزی از این دشواریها عرضه میکند؛ اما مشکلات خاص خود را نیز به وجود میآورد. این اصطلاح در متنهای متفاوت معنای متفاوت به خود میگیرد. آیا تاریخ سیاسی از پایین باید دیدگاهها و اعمال هر کسی را که از قدرت کنار گذارده شده، به بحث بگذارد یا این که به سیاست در سطح محلی یا « پایینترین سطح اجتماعی » بپردازد؟ آیا تاریخ سازمان روحانیت از « پایین » باید از دیدگاه مردم غیر روحانی فارغ از منزلت اجتماعی آنها به مذهب نگاه کند؟ آیا تاریخ پزشکی « از پایین » باید دغدغه شفادهندگان عامی را در تقابل با پزشکان حرفهای داشته باشد یا این که به تجربههای بیماران و تشخیص بیماریها خود را مشغول سازد؟ (78) آیا تاریخ نظامی « از پایین » باید به شرحی که سربازان عادی از جنگهای آگین کورت و واتر لو به دست دادهاند، بپردازد - چنان که جان کیگان (79) به شیوهای به یادماندنی انجام داده است - یا اینکه باید بر تجربه مردم غیرنظامی از جنگ متمرکز شود؟ (80) آیا تاریخ آموزش و پرورش « از پایین » باید توجه خود را از وزرا و نظریه پردازان آموزش و پرورش برگیرد و به آموزگاران معمولی معطوف دارد - چنان که جاکوز اوزف (81) انجام داده است - یا این که باید مدرسه را از دید دانش آموزان بنگرد؟ (82) آیا تاریخ اقتصادی « از پایین » باید نظر خود را به مغازه داران خرد یا مصرف کنندگان جزء معطوف دارد؟
یکی از دشواریهای تعریف تاریخ فرهنگ عامه این است که مفهوم « فرهنگ » را حتی دشوارتر از مفهوم « عامه » میتوان تعیین کرد. ( تعریفی که با اصطلاح « سالن اپرا » از فرهنگ بود، شامل هنر متعالی، ادبیات، موسیقی و غیر آن میباشد )، این تعریف کوته بینانه بود، اما دست کم دقیق نیز بود. تبیین ارائه مفهومی گسترده از فرهنگ برای تاریخ جدید اهمیت بسیاری دارد. (83) دولت، گروههای اجتماعی و حتی جنسیت یا خود جامعه چنان به شمار میروند که از لحاظ فرهنگی ترکیب یافته باشند. هر چند ما این اصطلاح را به تعبیری گسترده به کار میبریم؛ اما دست کم باید از خود بپرسیم که چه چیز فرهنگ به حساب نمیآید؟
نمونه دیگر از یک رویکرد جدید که با دشواری تعریف مواجه شده است، تاریخ زندگی روزمره است یا آن طور که آلمانیها آن را Alltagsgeschichte مینامند. خود این عبارت جدید نیست، Lavie quotidienne [ زندگی روزمره ] عنوان مجموعه کتابهایی بود کههاشت (84) ناشر فرانسوی در دهه 1930، منتشر ساخت. آنچه جدید است اهمیتی است که در تاریخ نگاری معاصر به زندگی روزمره داده میشود. به خصوص از زمان انتشار پژوهش معروف برودل با عنوان « تمدن مادی » که در سال 1967 به چاپ رسید. (85) تاریخی که به زندگی روزمره میپردازد زمانی ناچیز شمرده میشد؛ ولی امروزه برخی مورخان فقط آن را تاریخ واقعی میدانند یا مرکزی که هر چیز دیگری باید با آن پیوند یابد. علاوه بر این، امر روزمره در تلاقی گاه رویکردهای تازه جامعه شناختی ( از میشل سرتو (86) گرفته تا اروین گافمن (87) ) و فلسفه ( چه مارکیستی و چه پدیدار شناختی ) قرار دارد. (88)
آنچه در این رویکردها مشترک است، دغدغه آنها از بابت تجربه معمول از دنیا ( و نه جامعه به مفهوم انتزاعی آن ) به عنوان نقطه آغاز است و نیز اینکه زندگی روزمره را به عنوان امری مسألهدار (89) به شمار میآورد، به این تعبیر که نشان میدهند رفتار یا ارزشهایی که در یک جامعه بدیهی به نظر میرسد، در جامعهای دیگر به عنوان چیزی که به وضوح نامطلوب است، طرد میشود. اکنون مورخان نیز مانند مردم شناسان اجتماعی میکوشند قواعد نهایی زندگی روزمره را کشف کنند ( یا به گفته نشانه شناس روسی یوری لوتمان، (90) « بوطیقای » زندگی روزمره ) و به خوانندگان خود نشان دهند که چگونه به شأن پدر یا دختر، فرمانروا یا قدیس در فرهنگی خاص عمل کنند. (91) در این جا به نظر میرسد که تاریخ اجتماعی و فرهنگی در یکدیگر ادغام میشوند. برخی مورخان از خود به عنوان مورخان فرهنگی « جدید » یاد میکنند و برخی خود را مورخان « اجتماعی - فرهنگی » به شمار میآورند. (92) به هر رو، تأثیر نسبیگرایی فرهنگی بر تاریخ نگاری ظاهراً چاره ناپذیر است.
با این حال، همان طور که نوربرت الیاس (93) جامعه شناس، در مقالهای خاطرنشان کرده است، مفهوم امر روزمره از دقت کمتری برخوردار و بیش از آن که نشان میدهد، پیچیده است. الیاس هشت معنای متداول از این اصطلاح را از یکدیگر متمایز میکند؛ از زندگی خصوصی گرفته تا جهان مردم عادی. (94) امر روزمره شامل کردار نیز میشود - برودل آن را به عنوان قلمرو امر معمول تعریف میکند - و نیز شامل رویکردها نیز میشود که میتوان آنها را عادت ذهنی نامید. علاوه بر آن حتی ممکن است شامل مناسک نیز بشود. مناسک که بر موارد ویژه بر زندگی افراد و جماعات دلالت میکند؛ اغلب به عنوان چیزی که با امر روزمره در تضاد است، تعریف میشود. از سوی دیگر، سیاحان خارجی اغلب متوجه آداب زندگی روزمره هر جامعهای - مانند شیوههای غذا خوردن، شکلهای احوال پرسی و غیره میشوند - در حالی که تاریخ نویسان محلی از ادراک این آداب به عنوان شکلی از مناسک عاجز میمانند.
توصیف یا تحلیل مناسبات میان ساختارهای روزمره و دگرگونی آن به همین اندازه مشکل است. از منظری درونی، چنان به نظر میرسد که امروز آمده بیزمان است. چالشی که مورخان اجتماعی با آن مواجهاند این است که نشان دهند چگونه امر روزمره بخشی از تاریخ است و زندگی روزمره را با رویدادهای بزرگی مانند اصلاح دینی یا انقلاب فرانسه یا فرایندهای درازمدتی هم چون غربیشدن یا اوج گیری نظام سرمایه داری مرتبط کنند. جامعه شناس معروف، ماکس وبر، اصطلاح مشهور « روزمرگی » (95) را وضع کرد که شاید در اینجا به کار آید. یکی از نکات مورد توجه مورخان اجتماعی شاید روند تعامل بین رویدادها و فرایندهای بزرگ از یک سو و ساختارهای زندگی روزمره از سوی دیگر است. برای مثال انقلاب فرانسه یا انقلاب روسیه تا چه اندازه، با چه وسائلی و در چه مدت زمانی به زندگی روزانه گروههای اجتماعی مختلف نفوذ کرد و تا چه اندازه و با چه میزانی از موفقیت در مقابل آن مقاومت نشان داده شد؟
مشکلات منابع تحقیق:
به طور قطع مهمترین مشکل مورخان جدید منابع و روشها است. پیشنهاد شده است زمانی که مورخان پرسشهای جدیدی از گذشته را مطرح و موضوعهای جدید تحقیق را انتخاب میکنند، باید علاوه بر اسناد رسمی از منابع جدید دیگری هم استفاده کنند. برخی به تاریخ شفاهی (96)؛ گروهی به شواهد تصویری (97) و برخی به آمار رو میآورند. هم چنین ممکن است برخی، اسناد رسمی خاصی را بر اساس روشهای جدید بازخوانی کنند. برای مثال مورخان فرهنگ عامه از اسناد قضایی، به خصوص صورت جلسههای بازجویی از مظنونین بهره بسیار میبرند. دو پژوهش مشهور « تاریخ از پایین » متکی بر اسناد بازجوییها، با عنوان مونتیلو نوشته لو روی لادوریه (98) (1975) و پنیر و کرمها (99) نوشته گنیزبورگ (1986) است.به هر روی، همه این منابع مشکلات دست و پاگیری ایجاد میکنند. مورخان فرهنگ عامه میکوشند فرضیههایی معمولی و روزمره را بر اساس اسناد رویدادهایی که در زندگی متهمان غیر معمول بودهاند، بازسازی کنند: یعنی بازپرسی و محاکمه. به عبارت دیگر، آنان میکوشند آن چه را مردم معمولی درباره اظهارات متهمان میاندیشند، بازسازی کنند و مسأله این است که این متهمان گروهی نمونه و نوعی نیستند و در وضعیتی نامعمول ( اگر نگوییم هراسناک ) آن سخنان را بر زبان میآورند. بنابراین، ضروری است که در بهره گیری از این اسناد صرفاً به صورت مکتوب آن اکتفا نشود و به مفاهیم ضمنی آنها نیز توجه شود، به خصوص هنگامیکه تاریخ نویس میکوشد به همان ظرافت گینز بورگ یا لو، روی لادوریه کار کند.
با این وصف اصول زیربنایی چنین قرائتی همیشه روشن نیست. عادلانه است که بپذیریم برای به دست دادن تصویری از کسانی که در جامعه به چشم نمیآیند، مثلاً زنان مشاغل یا گوش دادن به اکثریت خاموش که همان مردگاناند ( هر قدر هم که به عنوان بخشی از تاریخ جامع ضرورت داشته باشد ) کوششی است که در قیاس با تاریخ سنتی خطرناکتر مینماید. البته این امر همیشه صادق نیست. برای مثال تاریخ سیاسی عصر شارلمانی بر منابعی مبتنی است که دست کم به همان اندازه منابع تاریخ فرهنگ عامه پراکنده و غیر قابل اطمینان است. (100)
توجه زیادی به مدارک شفاهی شده است، بخشی از جانب مورخان تاریخ آفریقا مانند یان وانسنیا 10 که درباره مورد اعتماد بودن سنتهای شفاهی طی قرنهای متمادی دغدغه دارند و بخشی نیز از سوی مورخان تاریخ معاصر مانند پل تامسون (101) که به بازسازی تجربه زندگی در عصر شاه ادوارد دست میزنند. مسأله تأثیر مورخان مصاحبهگر و موقعیت مصاحبه بر گواهی شاهدان مورد بحث قرار گرفته است. (102) با این حال این عادلانه است که بپذیریم نقد اقوال شفاهی هنوز به پیشرفت نقد اسنادی که مورخان قرنها در آن تجربه دارند نرسیده است. با مقایسه ویرایش نخست از پژوهش وانسینا درباره سنت شفاهی که در سال 1961 چاپ شد، با ویرایش به کلی بازنویسی شده همان کتاب در سال 1985 میتوان به فاصلهای که در 25 سال طی شده است و نیز راه درازی که هنوز پیموده نشده پی برد. (103)
این وضعیت در خصوص عکسها، تصویرها و به طور کلیتر اسناد فرهنگ مادی کمابیش مشابه است. پژوهشهای اخیر درباره عکاسی ( از جمله فیلم برداری )، از این فرض پرده برداشته است که دوربین وسیلهای عینی برای ثبت واقعیت است و نه تنها بر این نکته پای میفشارد که عکاسان بنا به علائق، باورها، ارزشها و تعصبات خود دست به گزینش میزنند، بلکه وفاداری آنها، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه به اصول تصویربرداری نیز در این امر دخیل است.
برخی عکسهای زندگی روستایی در دوران ملکه ویکتوریا شبیه پردههای نقاشی اثر نقاشان هلندی از مناظر روستایی در قرن هفدهم است؛ دلیل آن شاید این باشد که عکاسان آن پردههای نقاشی را میشناختند و عناصر عکس خود را چنان میچیدند تا بنا به گفته توماسهاردی (104) در عنوان فرعی کتابش زیر درخت گرین وود (105) « پردهای نقاشی متعلق به مکتب هلند » ارائه کنند. عکاسان نیز مانند مورخان بازتابی از واقعیت به دست نمیدهند؛ بلکه آن را بازنمایی میکنند. تا کنون قدمهای مهمیدر نقد منابع تصویرهای عکاسی برداشته شده است، اما هنوز راهی دراز باید پیموده شود. (106)
تا آن جا که به تصویرهای عکاسی مربوط میشود و ایوان گریس کل (107) بعداً دربارهی آن به بحث میپردازد، شور و شوق رمزگشایی از نمایههای آنها در نیمه قرن بیستم، یعنی دوران پارسایانی هم چون اروین پانوسکی (108) و ادگار ویند جای خود را به عصری از شک گرایی نسبی داده است. به خصوص تدوین معیاری برای تصویر معانی نهفته در عکسها بسیار دشوار است. (109) مسائل نمایه پردازی هنگامیکه مورخان سایر شرتهها کوشیدند که از عکسها به عنوان شاهدی بر رهیافتهای مذهبیو سیاسی و برای مقاصد خود بهره گیرند، از این هم دشوارتر شد. البته بسیار آسان است که مثلاً عکس اثر آلبرشت دورر (110) را به عنوان نشانهای از بحرانی معنوی تعبیر نمود و بعد همان تصویر را هم چون دلیلی بر وجود آن بحران ارائه کرد. (111)
بیتردید فرهنگ مادی قلمرو سنتی باستان شناسان است که به مطالعه دورانهایی فاقد هر سند مکتوب میپردازند. هیچ دلیل قانع کنندهای وجود ندارد که بر اساس آن، روشهای باستان شناختی به دوران پیش از تاریخ محدود شوند. باستان شناسان هم به مطالعه قرون وسطی، هم سالهای آغازین انقلاب صنعتی و هم اخیراً اعصار تاریخی بیشتری از آمریکای دوران مستعمرات گرفته تا جامعه مصرفی امروز پرداختهاند. (112)
مورخان به تازگی آنان را، اگر نه به واسطه حفاری در آثار کهن ( خوشبختانه نیازی به حفاری در کاخ ورسای و دیگر ساختمانهای برجسته اوایل دوران مدرن نیست )، دست کم با عطف توجه بیشتر به اشیای ملموس، سرمشق خود قرار دادهاند. اکنون مباحث مربوط به اوج گیری فردگرایی و حوزه خصوصی در اوایل دوران، مدرن نه فقط بر شواهدی از خاطرات روزانه نویسی، بلکه بر تغییراتی هم چون افزایش استفاده از ظروف غذاخوری شخصی ( به جای بادیه اشتراکی ) و صندلی ( به جای نیمکتهای چند نفره ) و نیز اطاق خواب خصوصی مبتنی است. (113)
با این حال در خصوص این امر به دشواری میتوان از طرح این پرسش در ذهن اجتناب کرد که شاید فرهنگ مادی به نوعی نظم و نسق مییابد که کاری بیش از تأیید فرضیهای نکند که خود براساس شواهد کتبیطرح شده است. آیا باستان شناسی دورهای از سال 1500 میلادی به بعد ( دست کم در غرب ) میتواند امیدوار باشد که به چیزی بیش از این دست یابد؟
سرموزز فینلی (114) زمانی پیشنهاد کرد که « برخی از انواع اسناد، کاربرد باستان شناسی را کمابیش غیر ضروری میکند » و به اینترتیب با اظهار یک عبارت، باستان شناسی صنعتی را از صحنه خارج کرد. (115)
چالشی که او برانگیخت سزاوار پاسخی جدی است، اما هنوز باید ارزیابی کاملی از ارزش شواهد فرهنگ مادی در تاریخ دوره پس از قرون وسطی به عمل آید.
شگفت آن که، تاریخ فرهنگ مادی یعنی حیطهای از پژوهش که در چند سال اخیر علاقه بسیاری در پژوهشگران برانگیخته است، بیش از آن که بر مصنوعات به جا مانده از آن دوره مبتنی باشد، براساس شواهد کتبی مبتنی است. مورخانی که به آن چه حیات اجتماعی اشیاء نامیده میشود، میپردازند - یا دقیقتر بگوییم حیات اجتماعی گروهها چنان که از به کارگیری آن اشیاء آشکار میشود - بر شواهدی هم چون گزارش مسافران ( که از موقعیت و کارکرد اشیاء خاص بسیار سخن میگویند ) یا بر سر جمع داراییها که میتوان با روشهای کمی تجزیه و تحلیلشان کرد، بسیار اتکا میکنند. (116)
مهمترین وبحث انگیزترین نوآوری روش شناسی در نسل گذشته، قطعاً پیدایش و گسترش روشهای کمی بود، که گاه به طعنه آن » را « اندازه گیری الهه تاریخ » (117) یا به عبارت دیگر آمار حیاتی ایزد بانوی تاریخ مینامیدند. البته این رهیافت در میان مورخان اقتصادی و جمعیت شناسان تاریخی سابقهای طولانی دارد. آن چه که جدید است یا جدید بود، تعمیم این رهیافت در دهههای 1960 و 1970 به دیگر انواع تاریخ بود. برای مثال در ایالات متحده آمریکا « تاریخ سیاسی جدیدی » وجود دارد که در آن مورخان تعداد آرای اخذ شده در انتخاباتیا در جریان مباحثات پارلمانی را محاسبه میکنند. (118) در فرانسه تاریخ تناوبی به تدریج از مطالعه قیمتها ( در دهه 1930 ) به مطالعه جمعیت ( در دهه 1950 ) و به آن چه که اصطلاحاً « سطح سوم » تاریخ ذهنیتهای مذهبی یا عرفی نامیده میشود، تعمیم یافته است. این تاریخ را به آن دلیل تناوبی مینامند که دادهها، در تناوب زمانی آرایش مییابند. (119) یک پژوهش معروف درباره به اصطلاح « مسیحیت زدایی » در فرانسه مدرن، بخش اعظم شواهد خود را از تعداد رو به کاهش کسانی که در مراسم عید پاک شرکت میکنند، گرفته است. پژوهش دیگری درباره منطقه پروانس در قرن هیجدهم به مطالعه رویکردهای دگرگون شونده در خصوص مرگ میپردازد؛ چنان که از عبارت پردازی حدود سی هزار وصیت نامه آشکار میشود و به این نکته توجه میکند که در این وصیت نامهها، به مرور زمان از اشاره به « محکمه الهی » یا تقاضای مراسم مفصل تشییع جنازه یا برگزاری مجالس ترحیم کاسته میشود. (120)
در سالهای اخیر آمار با کمک کامپیوتر حتی به دژ تاریخ رانکهای یعنی بایگانی اسناد هجوم آورده است. برای مثال، سازمان اسناد ملی آمریکا در حال حاضر صاحب یک « بخش دادههای کامپیوتری » است و کارکنان آن بخش اکنون علاوه بر نسخههای خطی، دغدغه حفظ و بایگانی کارتهای پانچ شده کامپیوتری را هم دارند. در نتیجه مورخان بیش از پیش تمایل به آن مییابند که اسناد قدیمی همچون اسناد دادگاههای تفتیش عقاید را به عنوان « بانکهای اطلاعاتی » به شمار آورند که میتوان با روشهای کمی از آنها استفاده کرد. (121)
عرضه شمار بسیاری از دادههای آماری به عرصه گفتمان تاریخی، مورخان را به دو قطب مخالف و موافق آن تقسیم کرده است. هر یک از این دو گروه مایل بوده است مشکلات ناشی از کاربرد آمار و ارقام را بزرگ جلوه دهد، همان طور که در آمار میتوان دست برد، متون را نیز میتوان تحریف کرد. آمار هم، همچون متون ممکن است مورد بدفهمی قرار گیرد. دادههای کامپیوتری به راحتی مورد استفاده قرار نمیگیرد. این امر برای بسیاری از نسخههای خطی، که غالباً بدخط یا در آستانه متلاشی شدن هستند، نیز صدق میکند. آن چه که مورد نیاز است چیزی است که به کمک آن بتوان سره را از ناسره تشخیص داد و دریافت که چه گونههایی از آمار تا چه اندازه و برای چه مقاصدی قابل اتکا هستند. مفهوم توالی، که بخش بنیادین تاریخ متوالی است، باید به عنوان امری مسألهدار به شمار رود، به ویژه هنگامی که تحولاتی که در زمانی طولانی اتفاق افتادهاند مورد بررسی قرار میگیرد. هر چه این دوران طولانیتر باشد اسنادی که از نظر زمانی در پی هم واقع میشوند، از قبیل - وصیت نامهها، اسناد مراسم مذهبی عید پاک یا غیر آن - کمتر ممکن است با یکدیگر سازگاری داشته باشند. اما اگر این اسناد خود در معرض تغییر و تحول قرار بگیرند دیگر چگونه میتوان از آنها به عنوان معیاری برای ارزیابی تحولات دیگر استفاده کرد.
به بیان دیگر، آن چه نیاز است ( چنان که در مورد عکسها و منابع جدید دیگر پیشتر بحث شد ) یک « سیاست گزاری » جدید است. این اصطلاحی است که ژان مابیون، (122) کشیش بندیکتی در کتابش برای به کار بردن منشورها به کار برد، در زمانی که ( اواخر قرن هفدهم ) علاقه به این نوع از شواهد تازه رایج شده بود و شک مورخان سنتیتر را برمیانگیخت. (123) چه کسی مابیون آمار، تصاویر یا تاریخ شفاهی خواهد شد؟
مسائل تبیین
پیش از این گفته شد که گسترش حیطه کار مورخ، مستلزم بازاندیشی تبیین تاریخی است. از آن جایی که نمیتوان به همان شیوه که رویدادهای سیاسی تجزیه و تحلیل میشود، گرایشهای فرهنگی و اجتماعی را تجزیه و تحلیل کرد؛ زیرا در تجزیه و تحلیل گرایشهای فرهنگی و اجتماعی تبیین ساختارهای ضرورت بیشتری مییابد. مورخان چه خوششان بیاید یا نیاید ناگزیر از آن شدند به مسائلی بپردازند که مدتهاست در حوزه کار جامعه شناسان و دیگر عالمان علوم اجتماعی بوده است. کنش گران واقعی در تاریخ چه کسانی هستند؟ افراد یا گروهها؟ آیا آنها میتوانند با موفقیت در برابر فشارهای ساختارهای اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی مقاومت کنند؟ آیا این ساختارها صرفاً بر آزادی عمل محدودیت اعمال میکنند یا اینکه کنشگران را قادر میسازند که دست به گزینش بیشتری بزنند. (124)در دهههای 1950 و 1960، مورخان اقتصادی و اجتماعی به مدلهایی از تبیین تاریخی علاقهمند شدند که کم و بیش جبرگرایانه بودند، فارغ از آن که هم چون مارکسیستها عوامل اقتصادی را یا مانند برودل جغرافیا را ( یا مثل به اصطلاح « مدل مالتوسی » دگرگونی اجتماعی ) تحرک جمعیتی را در اولویت قرار میدادند. به هر رو، امروزه همان طور که جوانی لوی (125) در فصل مربوط به تاریخ خود بیان میکند، جذابترین مدلها آنهایی هستند که بر آزادی انتخاب مردم معمولی، راهبردهایشان، قابلیت آنها در بهره گرفتن از ناکارآمدی و گسیختگی نظامهای اجتماعی و سیاسی و یافتن گریزگاههایی برای حفظ موجودیت خود تأکید میکنند. (126)
گسترش جهان تاریخی برای تاریخ سیاسی و نیز رویدادهای سیاسی که شاید بتوان به روشهای گوناگون آنان را تبیین کرد، پیامدهایی را دربرداشته است. مثلاً مورخانی که درباره انقلاب فرانسه به روش تاریخ « از پایین » مطالعه میکنند، تبیینی متفاوت از تبیین مورخانی که نظر خود را به اعمال و نیات رهبران انقلاب معطوف ساختهاند، به دست میدهند. حتی پژوهشگرانی که نظر خود را به رهبران انقلاب معطوب کردهاند، گاهی به واسطه سخن گفتن از انگیزههای ناخودآگاهانه رهبران انقلاب در کنار انگیزههای آگاهانه آنها، از مدلهای سنتی تبیین تاریخی دور میافتند و دلیلی که برای آن مطرح میکنند این است که مدلهای سنتی تبیین تاریخی در خصوص اهمیت آگاهی و عقلانیت مبالغه میکنند.
برای مثال گروهی که به مورخان روان شناسی تاریخی مشهورند و اغلب آنها در ایالات متحده زندگی میکنند ( جایی که روانکاوی عمیقتر از هر جای دیگری به فرهنگ رخنه کرده است ). کوشیدهاند آرای فروید را در حوزه پژوهش تاریخی وارد کنند. اینان طیفی را تشکیل میدهند که یک سر آن اریک اریکسون (127) روانکاو است که در دهه 1950 با مسائل پژوهشی در مورد « لوتر جوان » جنجالی برپا کرد و در سر دیگر آن پیترگی (128) مورخی که روانشناسی تاریخی را تبلیغ و به آن عمل میکند. شگفت آور نیست که رهیافت آنان به رشتهای از مجادلات دامن زده است و آنان را متهم به پرداختن به « تاریخ تقلیلگرا » کرده است؛ یا به عبارت دیگر، این که آنان پیچیدگیهای فرد بالغ ( یا تنازع مابین افراد بالغ ) را به رابطه میان نوزاد و والدینش فرو کاستهاند. (129)
برای روشن شدن اختلاف نظرهای رایج در مورد تبیین تاریخی، شاید مفید باشد که هیتلر را به عنوان یک مثال در نظر بگیریم. مناظرههای پیشتر مثلاً مناظرهای که میان اچ. آر.ترور - راپر (130) وای. جی. پی تیلور درباره اهمیت نسبی اهداف درازمدت و کوتاه مدت هیتلر درگرفت، اعتبار مدل سنتی، تبیین تاریخی را از لحاظ نیات آگاهانه مفروض میشمرد. با این وجود، اخیراً این مناظرهها پردامنهتر شدهاند. در وهله نخست تعدادی از مورخان مانند رابرت ویت (131) تعابیری از هیتلر به دست دادند که در آن تمایلات ناآگاهانهی وی و حتی آسیب شناسی روانی او ملحوظ شده است و در این میان بر قوه جنسی غیر طبیعی او و غم از دست دادن مادرش ( که تحت درمان پزشکی یهودی بود )، و مواردی غیر آن تأکید شده است. (132)
گروهی دیگر از مورخان آنچه را که « نیت گرایی » مینامند به کلی رد میکنند، به این معنی که معضل انگیزههای هیتلر را چیزی نسبتاً بیاهمیت است به شمار میآورند.
مطابق نظر این « کارکردگراها » - نامیکه بر این دسته از مورخان گذاردهاند - ( گو اینکه من ترجیح میدهم آنان را « مورخان ساختارگرا » بنامیم )، تبیین تاریخی سیاستهای رایش سوم باید بر مردانی که گرد هیتلر جمع آمده بودند و بر دستگاه دولتی و فرایند تصمیم گیری و نیز نازیسم به عنوان یک جنبش اجتماعی متمرکز شود. (133) مورخانی نیز هستند که رویکردهای ساختاری و روان شناسی تاریخی را درهم میآمیزند و هم خود را مصروف تبیین این مطلب میکنند که چه چیز هیتلر را در نظر نازیها جذاب جلوه میداد. (134)
آن چه درباره مباحثه مربوط به هیتلر در عین حال هیجان انگیز و سردرگم کننده است مانند بسیار از مباحث دیگری تاریخی در سالهای اخیر این است که مباحثه دیگر مطابق بر قواعد حاکم بر مباحثههای تاریخی انجام نمیگیرد. توافق سنتی درباره ترکیب تبیین تاریخی مطلوب از میان رفته است. آیا این مرحلهای گذرا است که با نوع جدیدی از اجماع جایگزین میشود یا این که شیوهای است که مباحثات تاریخی بنا به آن در آینده انجام خواهد گرفت؟
اگر قرار است چنین توافقی به دست آید، حیطهای که میتوان آن را « روان شناسی تاریخی » ( روان شناسی جمعی ) نامید، اهمیت خاصی مییابد و مباحث مربوط به انگیزههای آگاهانه و ناآگاهانه را با مباحث مربوط به تبیینهای فردی و جمعی پیوند میزند. باعث خوش وقتی است که شاهد علاقه روزافزون در این حیطه هستیم. انبوهی از تک نگاریهای اخیر بر تاریخ جاه طلبی، خشم، اضطراب، ترس، احساس گناه، ریاکاری، عشق، غرور، امنیت و احساسهای دیگر متمرکز شده است. به همین ترتیب، مشکلات روش شناسی برای مطالعه چنین موضوعهای پیچیدهای هم چنان وجود دارد و غیر قابل حل است. (135)
در تلاش برای پرهیز از واپس گرایی روانشناختی، یا به عبارت دیگر این فرض که مردمان دورانهای گذشته مانند ما فکر و احساس میکردند، این خطر وجود دارد که به تفریط بگراییم و گذشته را چنان « آشنایی زدایی » کنیم که به کلی غیر قابل فهم شود. به این ترتیب، مورخان بر سر یک دوراهی قرار میگیرند. اگر آنان تفاوت در رفتار اجتماعی در دورانهای مختلف را با تفاوت در رهیافتهای آگاهانه یا قراردادهای اجتماعی تبیین کنند این خطر وجود دارد که صرفاً به ظاهر امر پرداخته باشند. به بیان دیگر اگر آنها تفاوتهای رفتاری را با تفاوتهای موجود در عمق ساختار فرد اجتماعی تبیین کنند، این خطر وجود دارد که اختیار و انعطاف پذیری کنشگران فردی را در دورانهای گذشته انکار کنند.
یک راه ممکن برون رفت این است که از مفهوم « ملکه ذهن » یک گروه اجتماعی خاص که پیر بوردیوی (136) جامعه شناس آن را مطرح کرده بهره گیریم. مراد بوردیو از « ملکه ذهن » یک گروه اجتماعی، گرایش اعضای آن به برگزیدن پاسخها از منبع فرهنگی خاصی بنا به مقتضیات وضعیت یا زمینه ویژه است. برخلاف مفهوم « قواعد » ، ملکه ذهن صاحب این امتیاز بزرگ است که بهره جویان از آن را مجال میدهد تا به گستره آزادی فردی در چارچوب قیدهای خاصی که فرهنگ بر آن اعمال میکند، آگاه شوند. (137)
با این حال، مشکلات هم چنان حل نشده باقی میماند. به عقیده من، مورخان جدید - از ادوارد تامسون (138) گرفته تا روژه شارتیه (139) - موفق شدهاند نارساییهای موجود در تبیینهای سنتی ماتریالیستی و جبرگرایانه را از رفتارهای فردی و جمعی کوتاه مدت آشکار سازند و نیز نشان دهند که در خلال زندگی روزمره و مواقع بحرانی نیز، آن چه اهمیت مییابد فرهنگ است. (140)
از سوی دیگر، آنها در به چالش گرفتن اهمیت عوامل مادی و محیط فیزیکی و منابع آن در درازمدت کار چندانی نکردند. به نظر میرسد بهتر باشد این عوامل مادی را چیزی به شمار آورد که دستور کار را معین میسازد؛ یعنی مسائلی که افراد، گروهها و به بیانی استعاری فرهنگها میکوشند با آن سازگار شوند یا به نوعی به آن پاسخ دهند.
مشکلات تلفیق
گرچه توسعه جهان مورخان و گسترش گفت و گوی بین رشتهای از جغرافیا تا نظریه ادبی به طور قطع خوشایند است، برای این تحولات نیز بهایی باید پرداخته شود. رشته تاریخ در حال حاضر بیش از هر زمان دیگری تکه تکه شده است. مورخان اقتصادی قادرند به زبان اقتصاددانان سخن بگویند، مورخان فرهنگی به زبان فلاسفه و مورخان اجتماعی به زبان جامعه شناسان و مردم شناسان اجتماعی، اما این گروههای گوناگون مورخان بیش از پیش سخن گفتن با یکدیگر را دشوار مییابند. آیا باید این وضعیت را تحمل کنیم، یا امیدوار باشیم که این حوزهها با یکدیگر تلفیق شوند؟نمیتوان چیزی بیش از دیدگاهی جزئی و شخصی از این مسأله به دست داد. نظر من را میتوان به دو نکته مخالف، گو اینکه مکمل هم هستند و نه متناقض، خلاصه کرد. نخست آن که افزایش قاعدههای جزئی در عمل گریزناپذیر است. این جنبش به تاریخ منحصر نمیشود. رشته تاریخ نیز صرفاً نمونهای از میان بسیاری از نمونههای دیگر از تقسیم کار روزافزون در این جامعه صنعتی پسین ( پساصنعتی ) است. گسترش تقسیم کار مزایای خاص خود را دارد: به آگاهی بشر میافزاید، و موجب به کارگیری روشهای دقیقتر و معیارهای حرفهایتر میشود.
در قبال این مزایا، هزینههایی نیز وجود دارد، اما میتوان برای کاهش این هزینههای اندیشگی، تا حد ممکن کاری کرد. تعامل میان رشتهها یا زیررشتههای علمی امری ناگزیر نیست. در مورد خاص تاریخ علائمی آشتیجویانه، اگر نه تلفیقی، وجود دارد که مایهی قوت قلب است.
درست است که در نخستین فوران شور و اشتیاق برای تاریخ ساختاری، چیزی نمانده بود که وقایع نگاری تاریخی به کلی طرد شود؛ به شیوهای مشابه کشف تاریخ اجتماعی گاه با تحقیر تاریخ سیاسی همراه بود که مانند معکوس ساختن تعصبات مورخان سیاسی سنتی بود. با حیطههای جدید همچون تاریخ زنان و تاریخ فرهنگ عامه چنان برخورد میشد که گویی مستقل ( یا حتی در تضاد با ) تاریخ فرهنگ آکادمیک و تاریخ مردان هستند. تاریخ خرد و تاریخ زندگی روزمره در واقع واکنشی به مطالعه تاریخی تحولات بزرگ اجتماعی و نیز تاریخ جامعه بدون ملحوظ کردن افراد انسانی بود.
در همه این مواردی که نقل کردهام، اکنون امکان مشاهده واکنشی بر ضد این رفتار و جستوجو برای یک نقطه ثقل وجود دارد. مورخان فرهنگ عامه هر چه بیشتر توصیف و تحلیل مناسبات دگرگون شونده میان فرادستان و فرودستان یعنی « نقطه تلاقی فرهنگ عامه و فرهنگ مردمان فرهیخته علاقهمند شدهاند. » (141) مورخان مسائل زنان علائق خود را چندان گسترش دادند که شامل مناسبات میان جنسیتها و نیز شکل گرفتن تاریخی مردانگی و زنانگی بشود. (142) تضاد سنتی میان رویدادها و ساختارها به علاقه به فهم روابط میان آنها بدل شده است و تعداد اندکی از مورخان نیز شکلهایی روایی تجزیه و تحلیل یا شکلهای تحلیلی روایت را به آزمون نهادهاند. (143)
شاید مهمتر از همه، تضاد طولانی مابین مورخان سیاسی و غیر سیاسی است که نهایتاً در حال برطرف شدن است. جی. ام.تریولیان، (144) تعریف مشهوری از تاریخ اجتماعی به عنوان « تاریخی که در آن سیاست جایی ندارد » به دست داده که امروزه تقریباً همه آن را رد میکنند. به جای آن، اکنون مورخان دل مشغول عنصر اجتماعی در سیاست و عنصر سیاسی در جامعه هستند. از یک سو مورخان سیاسی دیگر خود را به سیاست محافل بالا، یعنی رهبران و نخبگان محدود نمیکنند. اکنون آنان در مورد جغرافیا و جامعه شناسی انتخابات و « جمهوری در سطح روستا » بحث میکنند. (145) آنها « فرهنگ سیاسی » را بررسی میکنند یعنی فرضیههایی راجع به سیاست که بخشی از زندگی روزمره را تشکیل میدهد اما به طور گستردهای از یک دوره یا منطقه تا دوره و منطقهای دیگر متفاوت است. از سوی دیگر اکنون جامعه و فرهنگ هم چون صحنههایی برای تصمیم گیری به شمار میآیند. اکنون مورخان درباره « سیاست در خانواده » سیاست در حیطه زبان یا روشهایی به بحث میپردازند که در آن مناسک و شعائر نمود مییابند ویا حتی به تعبیری به سلسله مراتب قدرت تکوین میبخشند. (146) شاید گفته مورخ آمریکایی مایکل کامن (147) درست باشد که مفهوم تاریخ به تعبیر گسترده و مردم شناسی آن ممکن است به عنوان « پایهای متحمل » برای « ادغام مجدد » رویکردهای گوناگون به تاریخ به کار آید. (148)
هنوز « تاریخ جامع » که برودل تبلیغ میکرد در فاصلهای بعید قرار دارد. با آن که به راستی غیر واقع بینانه مینماید که هرگز بتوان به این هدف نائل شد - اما تا کنون چند قدم دیگر نیز به سوی تحقق این هدف برداشته شده است.
پینوشتها:
1- عضو هیأت علمیگروه تاریخ، دانشگاه آزاد واحد نجف آباد.
2- نگارش این مقاله را مدیون گفت و گوهای چندین ساله خود با رافائل ساموئل (Raphael Samule)، همچنین گان پرینس (Gwyn Prins) و چندین دوره از دانشجویان کالج امانوئل کمبریج هستم و هم چنین گفت و گوهایی که اخیراً با نیلو اودالیا (Nilo Odalia) و مخاطبان سخنرانیم در دانشگاه استادل سائوپاتوئو در آراراکوارا در سال 1989 میلادی داشتهام.
3- برای مثالی معروف ( و قابل بحث ) نگاه کنید به:
R. W. Fogel and S. Engerman, Time on the cross, (Boston, 1974).
برای ارزیابیمعقولی از وضعیت تاریخ اقتصادی در زمان حاضر نگاه کنید به:
D. C. Coleman, History and the Economic Past, (Oxford, 1987).
4- J. Vincent, The formation of the British Liberal Party, (London, 1966).
5- Other Varieties are surveyed in what is Hostory Today? Ed. J. Gardiner, (London, 1988)
6- Jacques Le Goff.
7- J. Le Goff, (ed), La nouvelle histoire, (paris, 1978); J. Le Goff and P. Nora (eds), Faire de L’historie, (3Vols, paris, 1974).
برخی از مقالههای این مجموعه به زبان انگلیسی موجود هستند:
J. Le Goff and P. Nora, (eds), Constructing the Past, (Cambridge, 1985)
8- Total history (historie total).
9- Stractural history.
10- Thomas Kuhn.
11- T. S. Kuhn, the structure of scientific Revolutions (New York, 1961).
12- Leopold von Ranke.
13- Sir John Seeley.
14- Karl von clausewitz.
15- J. B. S. Haldane.
16- J. B. S. Haldane, Everything has a History, (London, 1951).
17- همان طور که روی پوتر (Roy porter) در فصل دهم کتاب پیتربرگ نشان داده است.
18- این بحث را جان اسکات (Joan Scott) در فصل سوم کتاب پیتر برگ طرح میکند.
19- رابرت دارنتون (Robert Darnton) در فصل هفتم کتاب پیتربرگ آن را به بحث میگذارد.
20- P. Aries, Centuries of childhood tr. R. Baldick, ( London, 1962 ); p. Aries, The Hour of our Death, Tr.
H. Weaver, (London, 1981); M. Foucault, Madness and Civilisation, tr. R. Howard, (London, 1967; E. Le Roy Laudurie, Times of Feast, Times of Famine tr. B. Bray, (New York, 1971); A. corbin, The foul (Cambridge, 1988); J. C. Schmitt, (ed) Gestures Special issue, History and Anthropology, 1 (1984), R. Bauman, Let Your words be few, (Cambridge, 1984).
21- Peter Burke (ed), Historical writing, penssylrania, university park, 1992, p: 134, 98
22- Fernand Braudel.
23- F. Braudel, The Mediterranean and the Mediterranean World in the Age of Philip II, tr. S. Reynolds, 2nd edn (2vols, London 1972-3).
24- Alexander Pushkin.
25- Pugachev.
26- نام ممتحن آن لوئیس نامیر (Lewis Namier) بود.
27- P. Burke, Histowriting, Essay, II.
28- E. Hoornaert et al. , Historia da Igreja no Brasil: ensaio de interpretacao a partir do povo, (petropolios, 1977).
29- scholasticism.
30- P. Burke, Historical writing, Essay IX. J. G. A. Pocock, " The concept of a Language", in the Language of political Theory, (ed) A. pagden, (cambridge, 1987). CF. D. Kelley, "Horizons of Intellectural Hostory", Journal of the History of Ideas 48 (1987), PP: 143-69 and "what is happening to the History of Ideas?", Journal of the History of Ideas?" Journal of the History of Ideas 51 (1990), pp3 -25.
31- P, Burke, Historical writing, Essay VI, VIII.
32- کالینگ وود (R. G. Colling Wood).
33- Brutus.
34- R. G. Collingwood, The Idea of History, (Oxford, 1946) PP: 213 ff.
35- Braudel (1949).
36- Lord Acton.
37- به نقل از: Varieties of History, ed. F. stern (New York, 1956), P: 249.
38- heteroglossia.
39- این اصطلاح را از نقاد مشهور روسی میخائیل باختین (Mikhail Bakhtin) به وام گرفتهام در:
Dialogic Imagination, tr. C. Emerson and M, Holquist (Austin, 1981), PP. XiX, 49, 55, 263, 273. CF. M. de certeau, Heterologies: Discourse on the other, tr. B. Massumi, (Minneapolis, 1986, see to: P. Burke, Historicalwriting, P: 239.
40- به طور مثال از مجلههای تخصصی میتوان از English Historical Review, Historische Zeitschrift نام برد.
41- philippe Aries.
42- نگاه کنید به تقریباً هر شمارهای از History Workshop Journal.
43- P. Burke, Historial writing, P: 114.
44- Lucien Febvre.
45- Marc Bloch.
46- Fernand Braudel .
47- Lewis Namier.
48- R. H. Tawney.
49- Karl Lamprecht.
50- CF. P Burke, The French Historical Revolution, (Cambridge, 1990), p. 113.
51- Emile Durkheim.
52- Annes Sociologique.
53- James Harvey Robinson .
54- J. H. Robinson, The New History, (New York, 1912); CF J. R. Pole, "The New History and The sense of Social Purpose in American Historicalk Writing", (1973, reprinted in his paths to the American past, (New York, 1979, pp 271-98.
55- L. orr, The Revenge of Literatuvre, New Literary History 18 (1986), pp 1-22.
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 117-116، صص 4-21.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}